.................................
سلااااااااااااااااااااااااااااااااام از اون موقه ها که دستهای کوچیکتو میزاری تو دستهای گرم وبزرگ بابا وارامش وامنیت رو تجربه میکنی.یا اون موقع که محبتهای توی دلتو میسپری دست عروسک قرمز پوش همیشه لالا دارت ومجبور نیستی جرج این آدمهای دوزاری کنی!وکلبه خوشبختیت میشه اون اطاقت با اسباب بازی هات ومرد رویایت پسر خالت که همبازیت شده.خوشبختی خلاصه میشه توی بسته شکلاتهای توی جیب بابا بزرگ.. بسه دیگه
منم کودکیم این همه رویایی نبود بابام یه قصه حسنی رو بلد بود که تمام بچه گیم برام تعریف کرد اما اثر نداشته آخه الان هم ناخونم بلنده هم موهام............
از شوخی گذشته بچگی هم حالی بودااااااااااااااااااااااااااااااااااما من نمیخوام بهش برگردم .خوب شد رد شدیم مردم بس گفتن بچه رو چه به این حرفاااااااا چه کاراااااااااااااااا نمیفهمی بچه !.